آمیختن

Hello, you have come here looking for the meaning of the word آمیختن. In DICTIOUS you will not only get to know all the dictionary meanings for the word آمیختن, but we will also tell you about its etymology, its characteristics and you will know how to say آمیختن in singular and plural. Everything you need to know about the word آمیختن you have here. The definition of the word آمیختن will help you to be more precise and correct when speaking or writing your texts. Knowing the definition ofآمیختن, as well as those of other words, enriches your vocabulary and provides you with more and better linguistic resources.

Persian

Etymology

From Middle Persian ʾmyhtn (āmēxtan), ultimately from Proto-Indo-European *meyḱ-, whence also English mix.

Pronunciation

Readings
Classical reading? āmēxtan
Dari reading? āmēxtan
Iranian reading? âmixtan
Tajik reading? omextan
  • Audio (Iran):(file)

Verb

آمیختن (âmixtan) (present stem آمیز (âmiz))

  1. (transitive) to mix, mingle
    Synonym: مخلوط کردن (maxlut kardan)
    • c. 1100, Mahsatī, رباعیات مهستی:
      لاله چو پریر آتش شور انگیخت
      دی نرگس آب شرم از دیده بریخت
      امروز بنفشه عطر با خاک آمیخت
      فردا سحری باد سمن خواهد بیخت
      lāla čō parēr ātiš-e šōr angēxt
      dī nargis āb-i šarm az dīda berēxt
      ēmrōz banafša utr bā xāk āmēxt
      fardā saharī bād saman xwāhad bēxt
      Two days ago, the tulip raised the fire of desire,
      Yesterday, the narcissus spilled tears of shame from its eyes,
      Today, the violet mingled perfumes with the earth,
      Tomorrow dawn, the breeze will sift through the jasmine.
      (Classical Persian romanization)
  2. (intransitive) to be intermixed
    • 2023 October 6, “نرگس محمدی و یک عمر مبارزه سیاسی؛ در انتظار «بزنگاه نزدیک» پایان دادن به «استبداد دینی»”, in bbc.com/persian, BBC Persian:
      در نهایت حال جسمی نرگس محمدی با فشارهای روانی ناشی از زندان در هم آمیخت و او با حملات عصبی روبه‌رو شد؛ وضعیتی که موجب شد تا او را از زندان به بیمارستان منتقل کنند.
      dar nehâyat hâl-e jesmi-ye narges-e mohammadi bâ fešâr-hâ-ye ravâni nâši az zendân dar ham âmixt va u bâ hamalât-e asabi ru-be-ru šod; vaz'iyati ke mowjeb šod tâ u râ az zendân be bimârestân montaqel konand.
      In the end, Narges Mohammadi's physical condition was mixed with psychological pressure resulting from prison, and she suffered nervous attacks: a situation which caused her to be transferred from prison to hospital.

Conjugation

Conjugation of آمیختن (literary Iranian Persian)
infinitive آمیختن (âmixtán)
stem present آمیز (âmiz)
past آمیخت (âmixt)
participle present آمیزنده (âmizandé)
past آمیخته (âmixté)
singular plural
1st person 2nd person 3rd person 1st person 2nd person 3rd person
indicative aorist آمیزم (âmizam) آمیزی (âmizi) آمیزد (âmizad) آمیزیم (âmizim) آمیزید (âmizid) آمیزند (âmizand)
present (imperfect) می‌آمیزم (mí-âmizam) می‌آمیزی (mí-âmizi) می‌آمیزد (mí-âmizad) می‌آمیزیم (mí-âmizim) می‌آمیزید (mí-âmizid) می‌آمیزند (mí-âmizand)
present progressive دارم می‌آمیزم (dấram mí-âmizam) داری می‌آمیزی (dấri mí-âmizi) دارد می‌آمیزد (dấrad mí-âmizad) داریم می‌آمیزیم (dấrim mí-âmizim) دارید می‌آمیزید (dấrid mí-âmizid) دارند می‌آمیزند (dấrand mí-âmizand)
present perfect آمیخته‌ام (âmixté-am) آمیخته‌ای (âmixté-i) آمیخته است (âmixté ast) آمیخته‌ایم (âmixté-im) آمیخته‌اید (âmixté-id) آمیخته‌اند (âmixté-and)
past آمیختم (âmixtam) آمیختی (âmixti) آمیخت (âmixt) آمیختیم (âmixtim) آمیختید (âmixtid) آمیختند (âmixtand)
past (imperfect) می‌آمیختم (mí-âmixtam) می‌آمیختی (mí-âmixti) می‌آمیخت (mí-âmixt) می‌آمیختیم (mí-âmixtim) می‌آمیختید (mí-âmixtid) می‌آمیختند (mí-âmixtand)
past progressive داشتم می‌آمیختم (dấštam mí-âmixtam) داشتی می‌آمیختی (dấšti mí-âmixti) داشت می‌آمیخت (dâšt mí-âmixt) داشتیم می‌آمیختیم (dấštim mí-âmixtim) داشتید می‌آمیختید (dấštid mí-âmixtid) داشتند می‌آمیختند (dấštand mí-âmixtand)
pluperfect آمیخته بودم (âmixté búdam) آمیخته بودی (âmixté búdi) آمیخته بود (âmixté bud) آمیخته بودیم (âmixté búdim) آمیخته بودید (âmixté búdid) آمیخته بودند (âmixté búdand)
future خواهم آمیخت (xâhám âmixt) خواهی آمیخت (xâhí âmixt) خواهد آمیخت (xâhád âmixt) خواهیم آمیخت (xâhím âmixt) خواهید آمیخت (xâhíd âmixt) خواهند آمیخت (xâhánd âmixt)
subjunctive present بآمیزم (béâmizam) بآمیزی (béâmizi) بآمیزد (béâmizad) بآمیزیم (béâmizim) بآمیزید (béâmizid) بآمیزند (béâmizand)
past آمیخته باشم (âmixté bấšam) آمیخته باشی (âmixté bấši) آمیخته باشد (âmixté bấšad) آمیخته باشیم (âmixté bấšim) آمیخته باشید (âmixté bấšid) آمیخته باشند (âmixté bấšand)
imperative بآمیز (béâmiz) بآمیزید (béâmizid)
Conjugation of آمیختن (colloquial Tehrani)
infinitive آمیختن (âmixtán)
stem present آمیز (âmiz)
past آمیخت (âmixt)
participle present آمیزنده (âmizandé)
past آمیخته (âmixté)
singular plural
1st person 2nd person 3rd person 1st person 2nd person 3rd person
indicative aorist آمیزم (âmizam) آمیزی (âmizi) آمیزه (âmize) آمیزیم (âmizim) آمیزین (âmizin) آمیزن (âmizan)
present (imperfect) می‌آمیزم (mí-âmizam) می‌آمیزی (mí-âmizi) می‌آمیزه (mí-âmize) می‌آمیزیم (mí-âmizim) می‌آمیزین (mí-âmizin) می‌آمیزن (mí-âmizan)
present progressive دارم می‌آمیزم (dấram mí-âmizam) داری می‌آمیزی (dấri mí-âmizi) داره می‌آمیزه (dấre mí-âmize) داریم می‌آمیزیم (dấrim mí-âmizim) دارین می‌آمیزین (dấrin mí-âmizin) دارن می‌آمیزن (dấran mí-âmizan)
present perfect آمیخته‌ام (âmixtám) آمیخته‌ای (âmixtí) آمیخته (âmixté) آمیخته‌ایم (âmixtím) آمیخته‌این (âmixtín) آمیخته‌ان (âmixtán)
past آمیختم (âmixtam) آمیختی (âmixti) آمیخت (âmixt) آمیختیم (âmixtim) آمیختین (âmixtin) آمیختن (âmixtan)
past (imperfect) می‌آمیختم (mí-âmixtam) می‌آمیختی (mí-âmixti) می‌آمیخت (mí-âmixt) می‌آمیختیم (mí-âmixtim) می‌آمیختین (mí-âmixtin) می‌آمیختن (mí-âmixtan)
past progressive داشتم می‌آمیختم (dấštam mí-âmixtam) داشتی می‌آمیختی (dấšti mí-âmixti) داشت می‌آمیخت (dấšt mí-âmixt) داشتیم می‌آمیختیم (dấštim mí-âmixtim) داشتین می‌آمیختین (dấštin mí-âmixtin) داشتن می‌آمیختن (dấštan mí-âmixtan)
pluperfect آمیخته بودم (âmixté búdam) آمیخته بودی (âmixté búdi) آمیخته بود (âmixté bud) آمیخته بودیم (âmixté búdim) آمیخته بودین (âmixté búdin) آمیخته بودن (âmixté búdan)
subjunctive present بآمیزم (béâmizam) بآمیزی (béâmizi) بآمیزه (béâmize) بآمیزیم (béâmizim) بآمیزین (béâmizin) بآمیزن (béâmizan)
past آمیخته باشم (âmixté bấšam) آمیخته باشی (âmixté bấši) آمیخته باشه (âmixté bấše) آمیخته باشیم (âmixté bấšim) آمیخته باشین (âmixté bấšin) آمیخته باشن (âmixté bấšan)
imperative بآمیز (béâmiz) بآمیزین (béâmizin)

References